تسلسل

خب دیگه ... خب. از دی خیلی می‌گذره. بهمن رو یادمه، اسفند رو یادم نیست، فروردین رو خوب یادمه، اردی‌بهشت رو نه زیاد، خرداد رو هم نه، تیر رو یادمه، مرداد رو هم، و الانم که شهریوریم. دارم بیل میزنم که عالیجناب از پشت درخت میاد بیرون و میگه خسته نباشی، میگم هستم متأسفانه. میگه ای بابا چرا دخترم؟ میگم کامپلکس‌های مختلفی دارم عالیجناب. یکیش کامپلکس وجوده. هر غلط عمیقی بخوام بکنم یاد این داستان لعنتی وجود می‌افتم و عیشم خریف میشه. میگه تابستونه بابا، برو عیاشی کن تا آبان نشده. هرچی از دهنم درمیاد نثارش میکنم. نفرین و ناله به خودش و قبای سبز زمردش که منو یاد بدبختی‌های دسته‌جمعی میندازه. تسلسل...ادامه مطلب

گفتم بیست‌وهشت سالگی چه دوست‌داشتنی به نظر می‌آید؟ شبیه یک مانتوی بافت خاکستری است که جیب‌های بزرگ دارد و یک دختر بلندقد لاغر تویش زندگی می‌کند با شلوار جین و کتانی‌های سفید. یک دسته مو هم ریخته روی ل تسلسل...ادامه مطلب

ببین چطوری باعث می‌شه بال دربیارم. بال‌های طلایی.

تسلسل...

ببین چطوری باعث می‌شه بال دربیارم. بال‌های طلایی.

تسلسل...

And you light me up
When you ring my bell.
Everything - Michael Buble

تسلسل...

هربار که از مسافرت برمی‌گردم باید چند روزی استراحت کنم برای تمدد اعصاب.

تسلسل...

تسلسل Home| Email | M0zHgAn | ArcHivE |Profile «خاطر مجموع و یار نازنین» داریم. + تاريخ دوشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۶ساعت 19:54 نويسنده زی‌لی | تسلسل...ادامه مطلب

گر بدین‌سان زیست باید پست،
من چه بی‌شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه‌ی بن‌بست.

ور بدین‌سان زیست باید پاک،
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمانِ خود، چون کوه،
یادگاری جاودانه بر تراز بی‌بقای خاک.

× احمد شاملو

تسلسل...

بیاین یه چیز جالب که فهمیده‌م بهتون بگم: «من انگار برگشته‌م به کودکی‌م.»
یعنی چی؟
یعنی کودکی یه روزگار روشن و خوش و پر از آرامش قلبی و احساس امنیت بود؛ دوران آرزوهای قشنگ و فلان.
بعد، دوران بلوغ و بعدش کم‌کمک فضا کمی تاریک شد. کدر شد. همه‌چی شد سؤال. بحثای پیچیده و بی‌پایان. عملِ کمتر، فکرای فرسوده‌کنندهٔ بیشتر. ناامیدی، حس‌های منفی‌ای که حتّا مطمئنّم خیلی‌هاش یادم نیست.
الان انگار یه سال، یه سال و نیمه که برگشته‌م به کودکی‌م.

تسلسل...

احساس می‌کنم دیگر قرار است نوشته‌هایم تا مدّت‌ها همه شبیه هم باشند. همۀ فکرها را کرده‌ام؛ دیگر همه چیز به عمل‌ها بسته است، و به زمان. این مفهوم سهل ممتنع.

تسلسل...